استاد قدیمی در حال حاضر رو به زوال است ، اما خاطرات جوانی آشفته او را تعقیب می کند. به خصوص در مجاورت ، دانش آموزان جوان گرد هستند ، آنها بی شرمانه با مشاعره و الاغ خجالتی می شوند و حتی پدربزرگ نیز چیزی را در شلوار خود تکان می دهد. برای به دست آوردن یک درجه خوب ، با زاغه ای مانند این به دست آمد که دوباره انتخاب را به دست آورد و همه چیز را قبول کرد. او شروع کرد به احساس استاد در مقابل او ، از بین بردن شلوار خود ، و پیدا کردن یک ابزار قوی ، او بلافاصله به دهانش رفت. در طول راه ، بچه هیچ چیز را از دست نمی دهد ، زیرا او می خواهد لعنتی کند ، و در اینجا فرصتی برای تحویل دادن به شی و تفریح وجود دارد. کودک برای مدت طولانی با بشکه بازی کرد ، آن عكس سكسى خارجى را مکید ، لیسید و با این ساز مبهوت شد. پدربزرگ سپس دچار خونریزی شد و زن جوان را به سرطان مبتلا کرد و یک عضو بسیار گوجه فرنگی را داخل سوراخ محکم خود تزریق کرد. به طور معمول ، او کودکی مانند بز Sidorov را پاره می کرد.