دلبر انگلیسی ، لوئیز مورههد ، مورد توجه مردی که خود را در یک لپ تاپ دفن کرده بود جلب نکرد و سعی کرد کارهای خانه خود را تمام کند. این شخص فریفته از تعطیلات آخر هفته که می خواستند با هم بگذریم ، دزدی می کند ، به نمایشگاه می رود و از پارک می گذرد پشیمان است. این بلوند قبلاً لباس کتانی سبک پوشیده بود که کاملا تورم شرم آور باسن را در بر نمی گرفت ، او کفش های پاشنه بلند سفید پوشیده بود تا با آپولو بلند و فرفری او مطابقت داشته باشد. مینکس به یک دوست نگاه کرد و لبخند زد ، چهره ای زیبا ایجاد کرد ، با سوزش در باسن خود معاشقه کرد و باعث شد پسرکش فکر کند تا از استراحت درگیر شدن در رابطه جنسی تمام عیار استفاده کند. یک عبارت جذاب و امیدوارکننده "من تو را دوست دارم!" پوست مخملی که از لبهای لوئیز مرت خارج شده ، با یک لرزش جزئی صحبت می کند ، مانند هزار چکش کوچک که به بدن شکننده اما بسیار تشنه ای می چرخند. یکی از اعضای طولانی اسب در روغن های سرد مانند زیبایی چاقوی داغ لوئیس ، به ترک خوردگی ها وارد شد ، چیزی وارد شد و با هر عکس دخترای کون گنده اصطکاک ، مهبل زن پر از آب شروع به شنیدن اشک می کند.