مرد ثروتمند استیو یک عمارت قدیمی را که شبیه یک کاخ یا یک نمایشگاه گالری است به ارث برد و دارای بسیاری از نمایشگاه های گران قیمت از داخل است که در وسط یک سالن لباس قرمز منتهی به سقف کشیده شده است. مردی خود را دور پارچه می پیچد ، یکپارچگی آن را بررسی می کند ، و سپس پرده را به شدت می کشد ، آن را با یک قفس فلزی محکم و جمع و جور با یک زندانی پر زرق و برق می پوشاند. فقیر میا چند روز در یک مکان بسته ایستاده بود ، تمام لبهایش با استرس شروع به منفجر شدن کرد ، اندام او بی حسی بود ، تنفس عمیق در هوا حتی سخت تر بود و او نمی توانست پوست را احساس کند. تراژدی اسیر او را کشف می کند و او را به عنوان یک اسباب بازی ، یک شیء که به او کمک می کند تا خیالات جنسی فانتزی را انجام دهد ، پیدا می کند. استیو کبوتر یک زن را با یک جفت قیچی برش می دهد ، که او را مهمان در تصاویر سکسی از زنان باردار صومعه جدید می داند ، زیرا سینه خود را از طریق قفس می گذارد و از او می خواهد که با حوصله ضربان ها را روی غددهای پستانی نگه دارد. میا سعی نکرد غرش کند زیرا املاک از همه جهت مایل دراز کشیده شده بود و فرار قبلی او به این حبس منجر شده بود و او فهمید که پیاده رویش اکنون آغاز می شود ، بنابراین با اطاعت از دستورات پیروی می کند.