یک تاجر خسته شماره یک پرستار ماساژ آشنا را که هنگام نیاز به کمک به آپارتمانش آمده بود ، شماره گیری کرد. به دلیل نگرانی از برخورد تصاویر سکسی زنان عربی جدی با شرکا ، آن مرد نتوانست برای یک ماه استراحت کند ، رویای تجمل محدود بود و هیچ رابطه جنسی وجود نداشت. پسر بیچاره آویزان شد ، یک موقعیت افقی گرفت و در انتظار یک متخصص در آرام کردن فیبرهای عضلانی متشنج ، آرام گرفت. در یک لحظه ، این احساس در درون خیال های چسبناک و مبتذل کارگر سخت حرکت می کرد و عضو مغز شروع به کشیدن تصاویر به شدت مورد نیاز خود می کرد. پرستار محروم در خواب از روی او پرید و او را با سینه های بزرگ خفه کرد و نوک سینه های شیرین را به او داد و یک واژن کارامل پر از شهد قند شهوت.