نویسنده کلی دیوین آخرین بقایای استعدادها را از مغز خسته فشرده می کند ، او روی پاهای آخر خود است و از نوشتن یک شاهکار وابسته به عشق شهوانی که باید به پرفروش امسال تبدیل شود ، تشویق نمی شود. او به لرزش احتیاج دارد و با اضافه کردن یک میکروب خفیف مانند مستی مرتب می کند و حتی وقت لازم برای نوشیدن نوشابه را ندارد. بهترین دوست او جانی برای دیدن دختر کوچک می آید ، در حالی که نامه ای را از صندوق پستی می گیرد ، که مهماندار ماهها به آن نزدیک نشده است ، اسباب بازی آنها را می گیرد ، اما سعی نمی کند مرتب کند ، بنابراین لعنتی در مورد جهان نمی گذارد ... این دختر کاملاً کار کرده ، متوجه نشده است ، در حین جمع شدن برای لپ تاپ ، دامن خود را که از قبل کوتاه بود روی یک لباس مناسب ، عضلات گلوتئالی گرد را برای نمایش نشان داد و چشمان کلی دوین تقریباً از مدار الاغ یک دوست دور بود ، زبان او به آرامی لب هایش را لیس می زد. همانطور که زن به عکسهای سکس زنان خارجی اطراف نگاه کرد ، متوجه یخ زده و کنجکاوی جان شد. نویسنده بلشویک بلافاصله طرحی از الهام خودش را داشت - هر آنچه را که در کتاب قبلی نوشته بود را با احساسات ناخواسته ناآشنا امتحان کنید. سپس کلی به او یک سلطان سلطنتی می دهد ، به الاغ می دهد ، بزاق و اسپرم را خفه می کند ، خواستار پرخاشگری و ظلم نسبت به خود می شود ، که برای او یک دست قوی به الاغ زیبای او می خورد.