بیدمشک دکتر مونیک الکساندر زیر لباس برفی سفید پوشیده بود و بیمار را منحرف می کرد. همکار فقیر دنی دی ، بدون شک منتظر برخورد خیلی عاطفی با یک زن با لباس بود و به امتحان رسید. زیبایی موهای فرفری بدتر از هر ستاره پورن نیست: پاهای از گوش او ، لبخندی زیبا ، صدای خسته و سینه های شگفت انگیز پسر را دیوانه کرد. این زن به بیمار نزدیک شد و هیچ فرصتی برای برگرداندن صورت و پوشاندن چشمان خود به جای یک طرف باقی نماند ، اما مرد فروتن چشمان خود را بست و مشت خود را به دامان خود چسباند. او عصبی بود و سعی در کنار آمدن با هیجان شدید خود داشت ، اما پزشک شوخ طبلگر را انداخت و محکم به چهره این مرد جوان فشار آورد. طغیان عاطفی بر روی دنی دایی زد و کف دست های عرق خود را روی گاو سطح پنجم پاک کرد و لب هایش را به چیزی خشن و هیجان زده فشار داد. این زن لبخند به اتاق زد ، انگار که از گوش دادن به خط تصاویر سکسی زنان کون گنده سایر بیماران در راهرو هراس ندارد. چشمان مونیک الکساندر به غروب آفتاب رفت ، خفه شدن از دهانش فرار کرد و این نشانگر آغاز میکرو ارگاسم بود. فاحشه شروع به فعالیت بیشتر کرد و باسن عرق او را که با ترشحات ناجوانمردانه پوشانده شده بود ، بلوزش را روی زمین بلغزد ، و جامه را به آرامی بر پشت خود لغزید. غیرقابل استفاده ، برده حقیقت بقراطی دستکشهای لاستیکی یکبار مصرفش را برنمی تاباند ، گویی که از ترس از لمس گوشت اسکارلر لرزان با پوست لخت دستهایش ، او دائماً عضو خوش شانس را پاک می کرد ، و بزاق خود را به سطح لاتکس اضافه می کرد.