داستان یادآور شوخ طبعی است که یک یهودی ، یک آمریکایی و یک سیاه پوست در یک اتاق جمع می شوند تا مشخص کنند که چه کسی بهترین است و برای حل مسئله ای که آنها را روسپی می نامند پاملا است. نگور ابتدا با سورتمه سیاه خود بین پاهایش وارد موضوع شد ، او از دهان فاحشه در بیدمشک خود استفاده کرد ، و سپس به آمریکایی پیوست که بی تاب بود برای قرار دادن شکاف بین گربه. یهودی در این زمان از بیرون به بیرون نگاه می کرد زیرا او از دوربینهای فیلمبرداری پنهان در اتاق می دانست. حرامزاده بی قلب فقط آتش را به آتش اضافه کرد: او اظهار تصاویر سکس زنان خارجی داشت که مشکی روی الاغ کوتاه پاملا هرگز به آناکوندای یکی از چشمانش نمی چسبد. آمریکایی بلافاصله متحد شد زیرا سیاست های دموکراتیک اجازه نمی داد شرکای جنسی وی از این طریق شکنجه شوند. پاملا ضعیف لگد زد ، اما دمنده نر فوق العاده پمپ شد و دائماً از عضله عشق خود استفاده می کرد. آمبروزیسی عاطفی با جت داغ شدید به کانال مقعد پاملا برخورد کرد ، به نظر می رسید آب جوش درون او ریخته شده است ، از آنجا که هر سلول شروع به لرزیدن می کند ، عضلات او منقبض می شود و زن صدای کف زدن ناشنوا از یک جنگجوی یهودی را می شنود که از شاتر فشرده او لذت می برد.