یگور و تانیا یک زن و شوهر جوان هستند ، آنها اخیراً ازدواج کرده اند ، اما درباره ازدواج هنوز اطلاعات زیادی ندارند. این بار همه پس انداز خود را مصادره کردند و حتی شامپو هم نداشتند! همه چیز با باران شروع می شود - زن به شوهرش می گوید پول برای شامپو ندارد ، واقعاً هیچ چیز! سپس یگور ، بدون فکر دوم ، دوست ثروتمند خود بوریس را صدا می کند. با یادگیری اینکه دوستان می توانند کمک کنند ، بوریس سریعاً وارد می شود. یکی از دوستان می پرسد چگونه به آنها کمک کند ، که برای آنها فرصتی حاصل می شود. از آنجایی که خانواده قادر به پرداخت وام نیستند ، تانیا قصد دارد او را برای پول خرج کند. بوریس به یک عیاشی وحشی ، دیوانه فکر می کند ، اعتراف می کند و شروع می عکس سکسی زنان و مردان کند!