پسر به پارکینگ سوپر مارکت بزرگ نگاه کرد و متوجه ماشین نزدیک شدن نشد. او را در پیاده رو کوبیدند و هنگامی که بهبودی نیاورد ، این الاغ سیکا را در مقابل او دید ، به او رسید ، به او رسید ، سعی کرد او را با بیدمشک پوشیده از لباس زیرش بگیرد ... ... در بهشت ظاهر شد. در آنجا او را ملاقات کردند و او را به مکانی بردند که گرامی ترین رؤیاها به حقیقت می پیوندند. او هرگز چنین شعبهای را در یک مکان ندیده بود. همه جوجه ها بدون دردسر بودند: یکی به سرعت شروع به لعاب دادن به او کرد ، دوم ، با لباس زیر صورتی ، آن را به او تصاویر سکسی زنان خارجی داد و به دوست دخترش کمک کرد تا هنگام کار کردن الاغ محکم ، نوک انگشت خود را با انگشت خود پوند کند.