در صبح ، دانش آموز جوان به خوابگاه نسبتاً قابل جابجایی خود بازگشت ، جرقه ای را در چهره صاحبخانه استنشاق کرد ، بدون خفه شدن به رختخواب رفت ، افتاد و بیهوش ماند. این مرد به مستاجر که خوابیده خوابیده بود نگاه کرد و شکل لباس ، الاغ و سینه های کشیده را تحسین کرد و سپس تصمیم گرفت آرام بیدمشک خود را بگیرد تا در حالی که سدامی با مشارکت خود در حال عکس سکسی زنانچاق قدم زدن بود بیدار نشود. من آن دخترک را لیسیدم ، بیدمشکش را لیسیدم ، یک تکه را با آلت تناسلی خود برداشته ، سپس این عبارت را به شکم او منتقل کردم و عصا را از بالا پاره کردم.