مرد جوانی به نام کوین چنان از والدین قوی خود وحشت کرده است که ممنوعیت تبدیل شدن به شبهای عاشقانه با شورا های روستایی دیانا را ممنوع می کند. شایعات در مورد دختر كوچك در حال پخش است ، بعضی ها سوگند می خورند كه او شخصاً از اسفنج مرطوب جوان سوءاستفاده كرده است و پدر و مادر نمی خواستند پسرش پس از فارغ التحصیلی همه جذابیت های شركت عروسی را با خانواده پر كند. بنابراین ، او یک چوب لباسی مشکی را برای حضور در یک میدان ذرت دعوت کرد و بی سر و صدا منتظر او در آنجا بود. جوجه به درستی لباس پوشیده بود و حتی کفش های سکو را نیز پوشیده بود تا با چشمانی نرم و پر زرق و برق تر به نظر معشوق ، با یک تخت نرم ، که به طور موقت به یک کشوی خانه تبدیل می شود. مرد جوان مانند جاسوسی وارد شد و هیچ کس او را نشنید و ندید ، به ویژه کشاورز جمعی که صاحب مزرعه ای بود که برای جفت گیری انتخاب شده بود. کوین از پشت بوش بیرون آمد و دید که چشمان دیانا با خوشحالی پراکنده است. این نگاه و بوسه عاشقانه پرشور اجازه نمی داد تا مرد جوان در وفاداری دوست دختر خود شک کند ، زیرا تنها یک فرد دوست داشتنی قادر به ابراز چنین احساساتی است ، اما نه زاغه ارزان که همیشه پاهای خود را عكس سكسى خارجى گسترش می دهد.