ناتالی شروع به گرفتن ذهنیت برنامه اقدام خود کرد. این افکار باعث آرامش او نشد. این خیالات او را برانگیخت و شکم او داغ و شیرین شد. و دستها برای بیدمشک رسید. او او را با شلاق ، بالای الاغ خود را دراز کرد ، تا اینکه قرمز شد. سپس شروع کرد به گاز گرفتن او و سپس گاز گرفتن او ، بنابراین او فریاد زد ، هر عکس زنان با لباس سکسی بار که از شدت درد می لرزید ، اما او متوقف شد. او قبلاً مانند یک برده واقعی "استاد" گفته بود. او پشت سرش رفت و میله خود را در مهبل خود قرار داد. سپس به اطراف جبهه رفت و آن را در اعماق گلوی خود فرو کرد. این مدت طولانی به طول انجامید ، این بار او روی همه چهار پا ایستاد و از درد و شادی ناله کرد.