شرمنده است! همه چیز برای او بسیار غیر معمول است! برای اولین بار یک پسر فوق العاده توجه زیادی به او نشان داد! او قبلاً در سال دوم دانشگاه خود بود ، اما هرگز به طور جدی با همسالان ملاقات نکرد. وقتی در زندگی ظاهر شد ، فهمید که تنها کودک حاضر است معصومیتی را که مدت طولانی در آن ذخیره کرده بود به او تحویل دهد. او به طرز غیرعادی احترام آمیز بود ، کوشش مهربان او را مجذوب خود کرد ، و او بیدمشک الاستیک خود را بست و به آن اجازه داد تا با پاپیلای قهوه ای بازی کند و هر ثانیه را مجبور می کند تا با هیجان پر شود. او عجله ای تصاویری از زنان سکسی نداشت ، او به آرامی او را از بین برد و او ، با دستان بی تجربه ، به او کمک کرد تا لباس هایش را بیرون بکشد. به عنوان یک عاشق ایده آل ، جوجه می دانست که از اولین نفوذ می ترسد و با لب های مجرب خود سعی کرد آرامش جادویی را در گربه های مخملی خود جمع کند. خیلی با دقت ، به تدریج ، او را وارد کرد ، او را روی پشت خود قرار داد ، و پاهای بلند و باریک باریک را پهن کرد. هرچه بیدمشک کم کم به دیک چشمگیرش عادت کرد ، کم کم سرعت خود را افزایش داد ، کشیدن او در حال حاضر سخت بود و عیار احساس کرد که زندگی او برای همیشه تغییر کرده است - یک ارگاسم روشن و غیرقابل کنترل ، او را مانند موج اقیانوس پوشانده بود.