کودک آنقدر شیرین در رختخواب گرم خود خوابید که خواب های زیبایی داشت که در آن بلافاصله توسط سه سیاه پوست از او دور شد. او در خواب آهی کشید و با شهوت لبخند زد که انگار آنچه را که با چشمان بسته دیده بود ، نشان می دهد. دوست پسرش که زود از خواب بلند شد و قبلاً فرار کرده بود ، از حمام خارج شد و چنین تصویری زیبا او را بسیار هیجان زده کرد. او قطعه ای را که پس از باران در اطراف کمر او پیچیده بود ، پرتاب کرد و بی سر و صدا به تخت او صعود کرد. کنا آهسته ، با احتیاط ، از خواب بیدار نشد ، شروع به تحت تأثیر قرار دادن دوست پسر جوان خود کرد. از چنین لمس های ملایم ، او در خواب خوابید و در خواب دید که یک خروس سیاه ضخیم به لبان گرم او لمس کرده است ، و کودک شخصاً آن را گرفت و همانطور که شروع کرد ، ادامه داد. به تدریج ، گره را گره زد ، او خود را از گرمی مورفئوس رهایی داد ، هنوز هم به طور کامل متوجه آنچه اتفاق می افتد نیست ، و دوست پسر خود را زین کرد. در سر زیبای او ، این رویا هنوز در واقعیت دخالت می کند ، به نظر می رسید که او سوار بر یک خروس سیاه قدرتمند شده است ، و سپس ناگهان متوجه شد که دوست دخترش خودش را به دام می اندازد. او ارگاسم عکس سگسی زنان خیره کننده ای از تن داشت تا اینکه سرانجام از خواب بیدار شد تا متوجه شود دوست پسرش در عمق بی پایان گربه اش تمام شده است.